گروه جنگ نرم مشرق- بیبیسی فارسی در گزارشی که درباره وضعیت تبلیغات گروهک تروریستی داعش تهیه کرده بود آورده است:
در روز یکشنبه (۲۵ خرداد، ۱۵ ژوئن) خبر اول بیشتر رسانههای بینالمللی مربوط بود به انتشار عکسهایی که به کشتار سربازان عراقی به دست نیروهای دولت اسلامی عراق و شام (داعش) منتسب میشد. همه این رسانهها در خبر خود عنوان کردند که نمیتوان به طور صد در صد این عکسها را مربوط به کشتارهای داعش دانست اما با این حال باز هم خبر اول خود را به آن اختصاص دادند.
برخی از منابع نیز تردیدهایی جدی درباره صحت آن تصاویر مطرح کردند؛ تردیدهایی که توجه چندانی را به خود جلب نکردند. یکی از دلایل این تردیدها به تفاوت قابل توجه این عکسها با کارهای پیشین داعش مربوط بود. این گروه در ماشین تبلیغات خود از تصاویر ویدیویی با افکتهای صوتی و تصویری اغراقآمیز استفاده میکند و نه از عکس. در صورت انتشار عکس از سوی داعش، آن عکسها از روی تصاویر ویدیویی استخراج میشوند و طبیعتا کیفیت پایینی دارند که به هیچ وجه قابل مقایسه نیست با کیفیت تصویر و کیفیت رنگ عکسهایی که به داعش منتسب شد.
تنها منبعی که ارتباط این عکسها با کشتار سربازان عراقی را تایید کرد ژنرال قاسم موسوی، از سخنگویان ارتش عراق بود. او این عکسها را مربوط به رویدادی در استان صلاحالدین دانست. اما آیا واقعا این عکسها به کشتار سربازان عراقی به دست نیروهای داعش مربوط میشوند؟ شاید تا روزهای آینده مدارک تازهای درباره این رویداد منتشر شود که با قطعیت نشان دهد نیروهای داعش دست به این قتل عام زدند اما تا این لحظه نمیتوان با یقین در این مورد صحبت کرد.
استفاده گسترده این عکسها از سوی رسانههای بینالمللی نشان میدهد ماشین تبلیغات در زمان جنگ چطور به کار میافتد و رسانهها در لحظه اوج گرفتن درگیریها تا چه اندازه شکننده عمل میکنند. فلیپ نایتلی، تحلیلگر عملکرد رسانهها در زمان جنگ، عقیده دارد در سالهای اخیر شیوه گزارش کردن جنگ در رسانههای غربی از یک الگوی تکراری پیروی میکند که چهار مرحله دارد: طرح بحران، تخریب رهبر دشمن، تخریب فرد فرد اعضای دشمن و درنهایت گزارش کردن سبعیت.
در جنگهای اخیر نمونههای مختلفی وجود دارد که نشان میدهد رسانهها چطور به بازیچه دست ماشین تبلیغات کشورها و گروههای درگیر در جنگ تبدیل شدند و چطور از همین الگویی پیروی میکنند که نایتلی تعریف کرده است.
ماجرای ادعای حمله شیمیایی دولت سوریه به مردم این کشور یکی از آخرین نمونهها از این دست رویدادها بود. ماه آوریل گذشته سیمور هرش، خبرنگار برنده پولیتزر، نتیجه تحقیقات خود را درباره حمله شیمیایی سال ٢٠١٣ در حومه دمشق منتشر کرد. به گفته او این حمله نه تنها کار نیروهای دولتی نبود بلکه به دست جبهه نصرت انجام شد. او در تحقیقات خود نشان داد نیروهای مخالف بشار اسد هم به گاز شیمیایی سارین دسترسی داشتند و از امکان شلیک آن با گلولههای خمپاره برخوردار بودند. هر چند ادعای هرش با واکنش شدید برخی از رسانههای جریان اصلی، به ویژه روزنامه گاردین، مواجه شد اما در هر حال باعث شک و تردید گسترده در صحت اخباری شد که تا آن زمان درباره حادثه بمباران شیمیایی در اطراف دمشق مطرح میشد.
یکی از رویدادهایی که رسانهها در زمان جنگ به پوشش گسترده آن پرداختند و بعد از مدتی، ساختگی بودن آن مشخص شد به زمان جنگ اول خیلج فارس برمیگردد. زمانی که هنوز نیروهای عراق در خاک کویت مستقر بودند و نیروهای بینالمللی به رهبری آمریکا حمله خود را به عراق شروع نکرده بودند، جلسهای در یکی از کمیسیونهای کنگره آمریکا برگزار شد که هدف آن اقناع افکار عمومی برای حمله به عراق بود.
در این جلسه یک دختر کویتی که گفته میشد به دلیل حفظ امنیت نباید نامش فاش شود، با چشمان اشکآلود در برابر این کمیته شهادت داد که با چشمان خود شاهد بود سربازان عراقی با حمله به یک بیمارستان کویتی نوزادان را با سبعیت از دستگاههای ویژه نگهداری نوزادان بیرون انداختهاند و آن دستگاهها را به عراق بردند.
این خبر به شکلی گسترده در رسانههای بینالمللی پوشش داده شد. حیقیقت مربوط به آن خبر زمانی مشخص شد که حمله به خاک عراق به پایان رسیده بود. آن دختر کویتی کسی نبود غیر از دختر سفیر کویت در آمریکا و حادثه مربوط به نوزادان کویتی هم از اساس غیر واقعی بود.
چند سال پیش از آن حادثه و در زمانی که صدام حسین هنوز یکی از شرکای سیاسی غرب بود همین سیاست در حمایت از او به کار گرفته شد. وقتی که حمله شیمیایی به حلبچه انجام شد رسانههای بینالمللی ایران را به انجام این کار محکوم کردند. جان بلوچ و هروی موریس در کتاب خود با نام No friends but the mountains (صفحه ١٤٤) نشان میدهند که این موضوع فقط به رسانهها محدود نبود و حتی نماینده سازمان ملل نیز در گزارش خود حاضر نشد به طور شفاف از عراق به عنوان عامل بمباران شیمیایی حلبچه نام ببرد
هر چه در تاریخ خبرنگاری جنگ به عقب برگردیم چنین رویدادهایی را به شکلی گستردهتر خواهیم دید. در جنگهای جهانی اول و دوم که رسانهها عملا ابزار تبلیغات دولتها به شمار میرفتند بزرگنمایی داستانهای غیر واقعی چیزی بود که موجب شرمساری هیچ خبرنگاری نمیشد. زمانی که نیروهای متفقین اردوگاههای کار اجباری آلمانها را در پایان جنگ جهانی دوم یکی پس از دیگری آزاد میکردند و خبرنگاران حاضر در جبههها درباره آنها گزارش مینوشتند، نه تنها خوانندگان روزنامهها آن گزارشها را باور نمیکردند بلکه حتی سردبیرانی که آن گزارشها به دستشان میرسید نیز در ابتدا نمیتوانستند روایت خبرنگارانشان را بپذیرند.
آن طور که فیلیپ نایتلی در مقاله خود با عنوان The cheerleaders of World War II توضیح میدهد، در جنگ جهانی اول آنقدر از سعبیت نیروهای آلمانی، کشتار زنان راهبه و صابون درست کردن با بدنشان داستانهای غیرواقعی در رسانهها روایت شده بود که وقتی این رویدادها به شکل واقعی در جنگ جهانی دوم اتفاق افتادند، افکار عمومی باز هم آنها را باور نمیکردند.
بازگویی این اشتباههای تاریخی رسانههای معتبر بینالمللی نه به معنی نفی سبعیت درگیریهای اخیر در عراق و سوریه است و نه به معنی نادیده گرفتن اهمیت خبررسانی درباره وقایع مربوط به جنگها. آنچه در طول جنگها همیشه از طرف رسانهها با کم توجهی مواجه شده است به تلاش برای پیدا کردن معتبرترین اخبار مربوط میشود. گویی جنگ به دلیل طبیعت سبعانهای که دارد اصحاب رسانه را به دامان نوعی سادهگیری میاندازد که نتیجه آن چیزی نیست جز اسیر شدن در چنگال ماشین تبلیغات یکی از طرفهای درگیر.